بهانه زندگی

اثاث کشی

سلام . این ماهم خبری نبود با اینکه خیلی منتظر بودم و دارو مصرف کرده بودم . البته از بس حالت تهوع داشتم آخرش گول خوردم و رفتم آزمایش دادم ولی فرداش که از بدن درد افتادم فهمیدم سرماخوردگی شدیدی بوده و منو به اشتباه انداخت . خیلی تو ذوقم خورد ولی در نهایت می گم هنوز اون بالایی صلاح ندونسته که من مامان بشم . آخر این هفته انشاءاله ، بی حرف پیش ، اگه دوباره پیمانکار بدقولی نکنه اثاث کشی داریم و داریم به خونه مامانم اینا نقل مکان می کنیم . هم خوشحالم و هم خسته و هم نگران . خوشحال از اینکه جامون خیلی بزرگ میشه و میرم کنار مامانم . خسته از دو تا اثاث کشی چون مامانم هنوز بستریه و تنهایی باید وسایل دو تا خونه را جمع کنم و نگران از اینکه انشاءاله مشکلی ...
30 آبان 1390

خواب بابایی

دیشب بابایی خواب دیده بود که دوقلو یکی دختر و یکی پسر پیدا کردیم . پسرمون بیشتر حرف می زده تا دخملمون . بعدش هم پسلمون اومده دخملمونو بوس کنه که یهو گازش گرفته . بابایی خیلی ذوق کرده بود اما من بیشتر و همش ازش می پرسیدم چه شکلی بودند، اسمشون چی بود . وقتی فکر یه بچه را می کنم احساس دوست داشتنشو میتونم بفهمم ولی وجود دو تا بچه را نمیتونم درک کنم و نمی دونم چه طوری دوستشون دارم . البته هر چی که باشه از خدا می خوام که کمکمون کنه . فقط همین
9 آبان 1390
1